بارها و بارها می آیم به این صحرا دل میسپارم به آفتاب سوزنده و گرمش و با جسمی و فکری پریشان باز میگردم
وهر بار دلم بی نشانتر از قبل و سر گشته تر میشود
خودم نمیدانم در این صحرای بی آب و علف چه چیز گم کرده ام ولی هیچ شاید خودم گم شده ام خودم که سالهای زیادی تنها و بی کس بودم و خسته و ای کاش این روزها با ان همه نقش تلخ و بی رنگش طوری به پایان میرسید و چگونه نمیدانم.
برچسب : نویسنده : sahraooo بازدید : 30
چرا یطوری دلم میخواست به خوب شدن حالش کمک کنم حالا انگار من مسؤل حال بقیه هستم
بگذریم هنوز دلتنگم و اصلا نمیدونم بی هدف دارم زندگی میکنم
گاهی میگم خدایا اگر هم دلیلی برا افرینشم نداشتی بازم حقش بود یکم انصاف بکار میبردی گوشه نگاهی میکردی میدونی چی میگم نه...
برچسب : نویسنده : sahraooo بازدید : 34
برچسب : نویسنده : sahraooo بازدید : 24
برچسب : نویسنده : sahraooo بازدید : 33